- دختری که چشمانش را میبندد
- انگشتان ظریف اش
- روی سینه گره می اندازد
- میان دم و باز دم هایش
- لبخندمیزند
- شیرین عقل نیست
- او فقط ....
-
در اغوش کشیدنت را تمرین میکند!
بعضی وقتام باورت نمیشه چیشده و
برات مهم نیس بعد این قراره چی بشه!
شاید بزرگ شدن باشه شایدم بچگی
هیچوقت نفهمیدیم دقیقا کجاییم
هیچوقت نفهمیدیم دقیقا داریم چیکارمیکنیم
زنذگیه واقعیو با رویاهامون
قاطی کردیم.....
واسه همه مشکلات راه حل پیداکردیم
حتی مشکلاتی که به ما مربوط نیس
این یعنی هنوز بچه ایم؟
یا تو بچگی زیادی یزرگ شدیم؟
این روز ها به رفتن فکر میکنم
نمیدانم بروم؟
ماندن کنار تو شدنی نیست
هست؟
احساس میکنم میان من گیر کرده ای
کرده ای؟
شاید خسته شده ای از این همه نشدن ها
میروم تا تو هم زندگی کنی
من به ایستگاه آخر رسیده ام
شاید باید منتظرت بمانم
بمانم؟
به تو خیره میشوم
چشم هایم درد میگیرند
در حجم نگاه من
جا نمیشود
ابعاد زیبایی تو....