نخل عشق

دختری از دیار نخل و آفتاب

نخل عشق

دختری از دیار نخل و آفتاب

نخل عشق نام رمانیست متفاوت خواندن ان توصیه میشود

آخرین مطالب

قسمتی از رمان نخل عشق

شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۴۲ ق.ظ

حمزه:گناه ما چیه عمو؟جز اینکه همدیگه رو دوس دارم

آسیه:من نمیخوام تاوان جنگی رو بدم که هیچ نقشی در آن نداشتم

حمزه: ظلم نکنید عمو من آسیه رو دوست دارم

سلیمان: نمیزارم شما دوتا باعث جنگ دوباره دو طایفه بشید شده آسیه رومیکشم اما نمیزارم

حمزه:به چه جرمی؟

اقاجان دستش رابه نشانه تهدید بطرم دراز کردرو به حمزه گفت:

والله آسیه رو میکشمش اگر با دختر کاکانظر ازدواج نکنی.اما نمیزارم دوباره باعث جنگ دوطایفه بشید.

چشم های اقاجان پراز اشکشد وقتی این حرف روزد. چه بی رحم شده......

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۱۶
دختر آفتاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی